...

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

" تازگی از شهر فرار کردم و وارد یه منطقه خارج از شهر شدم، اینجا ساکت و هواش تمیزه و ارامش قشنگی داره اما خوب خیلی تنهام.
امشب تصمیم دارم برم و شام رو تو نزدیک ترین رستوران بین راهی اینجا بخورم.
یه رستوران کوچیک که ادمای زیادی توشن و میشه کلی توش دوست و رفیق پیدا کرد.
وارد رستوران که شدم اولین کسی که چشمم رو دزدید دختری بود که کار میکرد. دختری که غذاهارو از اشپز میگرفت و به مشتری میداد،
بعد از شام پیش اولین کسی که رفتم همین دختر جوان خوشرو بود و بعد از یه مکالمه ی خوش و جذاب تونستم وارد رابطه ی خاصی بشم باهاش.
اونو بردم خونه و تا صب باهم بودیم!
روز بعد هم همینطور..
باز رفتم رستوران و با خودم اوردمش خونه و تا صب باهم بودیم. فردا، پس فرداش و تا یه هفته اینکارو کردم.
لذت خیلی خوبی داشت. اینکه تا صبح از درد عشقی که بهش میداد از شوق اشک میریخت.
به دوستم زنگ زدم و بهش گفتم بلاخره دختر رویاهام رو پیدا کردم. گیر داد که باید بببینمشش، منم ادرس رو دادم وفردای اون روز رسید خونه من. شب بود و با خودم بردمش رستوران اما رستوران بسته بود و کلی مامور پلیس دورش بودن!
رستوران خاموش بود و یه مامور داشت یه چیزی یادداشت میکرد و با اشپز حرف میزد، نمیدونم چرا یه حسی بهم گفت نباید اشپز تورو ببینه!
به صورت خیلی بدی برگشتم و از این حرکتم پلیس به سمت من امد و گفت: شما اینجا زیاد میومدید ؟ گفتم: نه خیر چطور؟ گفت: «دختری که اینجا کار میکرده به نظر گم شده، ما حدس میزنیم دزدیده شده چون اشپز میگه یه نفر باهاش دیشب از اینجا رفته و صبح برنگشته، ما دنبال اون ادم هستیم، شما دیشب اینجا بودید!؟»
یه حسی بهم گفت بگو نه و من هم گفتم نه.
پلیس شماره تلفن من رو گرفت و کمی بهم نگاه کرد و رفت..
دوستم برگشت و به من گفت: دختر بیچاره حتما الان کلی بهش تجاوز شده و یه گوشه ای مرده!
اینو که گفت استرس بدی بهم دست داد، یه حسی بهم گفت باید زود برم خونه... هرچه سریعتر بهتر! "

بازی clash of clans...
ما را در سایت بازی clash of clans دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : freak-mreak بازدید : 92 تاريخ : يکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت: 0:36